خرید کتاب زندان هایی که برای زندگی انتخاب می کنیم
جستجوی کتاب زندان هایی که برای زندگی انتخاب می کنیم در گودریدز
این کتاب شامل پنج سخنرانیِ لسینگ در رادیو سی.بی.اس امریکا در سال هزار و نهصد و هشتاد و پنج است که در آنها دربارۀ موضوعات مهم معاصر صحبت میکند.
آنچیزی که لسینگ را برای من فرد بزرگی میکند این است که وی به معنای واقعی کلمه روشنفکر است و با دیدی باز، فارغ از تمام ایسمها، احزاب و چارچوبهای مکاتب فکری، به مسائل مینگرد و تبیینهای خاص خود را ارائه میدهد. فردی که دیدی عمیق دارد و تجربه ای زیاد و به دور است از جزمی گرایی و حکم های کلی دادن. سعی میکند از جنبه های مختلف به قضایا نگاه کند.
دوریس لسینگ در این کتاب دیدی تلخ و گزنده دارد و تصویر سیاهی از سرشت بشر پیش روی ما ترسیم میکند. بشری که از کشتن، جنگیدن و خشونت لذت میبرد. آن بخشی از وجودمان که از گذشتۀ نامتدنمان در ما باقی مانده، که میتواند به غایت سبعانه باشد. آزمایشات مختلف این حقیقت را به اثبات رساندهاند که هر انسانی میتواند تبدیل به یک نازی شود که بدون رحم و به صورتی وحشیانه تنها مجری دستوراتی باشد که به او داده میشود و تا حد مرگ همنوع خود را شکنجه کند. تصویری که او از فضای جنگ و بیدار شدن سرشت خشونتطلب انسان میدهد، مو بر اندامم سیخ می کند:
«کسانی که جنگ را پشت سر گذاشتهاند، میدانند که با نزدیک شدن جنگ هیجانی در آغاز پنهان، ناشناخته، شروع میشود، گویی بر طبل میکوبند که صدایش به زحمت به گوش میرسد ... هیجانی مهیب، غیرمجاز، خشونتبار در فضا موج میزند. بعد این هیجان چنان شدت میگیرد که دیگر نمیتوان آن را نادیده گرفت یا به آن بیاعتنا بود: بعد بر همگان مستولی میشود.»
به نظر لسینگ:
«بحث دربارۀ جنگ، یا صلح، بدون اذعان به اینکه تعداد خیلی زیادی از آدمها از جنگ – نه تنها از فکر جنگ، بلکه از خود عمل جنگیدن – لذت میبرند، احساسات گرایی است.»
. او از ما میخواهد چشمان خود را به بخشهای تاریک و رقتبارِ بشر نبندیم و با آن روبرو شویم. هرچقدر که این تصویر دهشتناک باشد نباید از آن بگریزیم. ببینید چقدر پیشگویانه از روند سقوط بشر به اوج شرارت میگوید، انگار این حرفها برای امروز زده شده:
«اکنون زمانهای است که زنده بودن هولناک است، زمانهای که فکر کردن به انسانها به عنوان موجوداتی منطقی دشوار است. به هر سو نگاه میکنیم شقاوت و حماقت میبینیم، تا آنجا که گویی چیز دیگری برای دیدن وجود ندارد - سقوط به وحشیگری در همهجا، به حدی که از سنجیدنش ناتوانیم.»
لسینگ از حماقت بشر در طول تاریخ میگوید. اعتقاد به آرمانها و مرامهای جزمی که منجر به بزرگترین آدمکشیها و استبدادها شده است؛ در حالیکه تاریخ ثابت کرده است عمر یک مرامِ افراطی چقدر میتواند کوتاه باشد. لسینگ از ما می خواهد دنبالهروِ کور عقاید و مکتب ها نباشیم؛ تاریخ و ادبیات را بخوانیم تا با سرشت بشر بیشتر آشنا شویم و مرتکب خطاهای پیشینیان نشویم.
چند نقل قول از کتاب که از هر توضیحِ من روشنگرتر است:
« میتوانیم در اتاقی مملو از دوستان نازنین بایستیم، و بدانیم که نُهدهم آنها، اگر آن جمع بخواهد، دشمن ما خواهند شد. معنیاش این است که اگر عضوی از جامعه ای یکپارچه باشید، میدانید که مخالفت با اعتقادات آن جامعه ممکن است برایتان به قیمت عنصر نامطلوب، جنایتکار، تبهکار قلمداد شدن تمام شود.»
«آدم ها قطعیت را دوست دارند. از این مهم تر، آرزومند قطعیتاند، طالب قطعیت و واقعیتهای مهم و چشمگیراند. دوست دارند بخشی از جنبشی باشند که به این واقعیتها و قطعیتها مجهز است، و اگر شورشیها و بدعت گذارانی وجود داشته باشند، قضیه رضایت بخش تر هم میشود، چون این ساختار در همه ما بسیار ریشه دار است.»
« ما فراموش می کنیم که وارث کمابیش دوهزار سال حکومت استبدادی هستیم که هیتلرو استالینیسم در مقابل آن کودکانی بیش نیستند.»
«این سانسور درونی همان چیزی است که روانشناسها آنها را – همچون یک اصل – درونی کردنِ فشار بیرونی میخوانند، و اتفاقی که میافتد این است که نگرشی که سابقاً نمیپسندیدهاید و در برابرش مقاومت کردهاید، به نگرش شما تبدیل میشود.»
و آخرین نقل قول، در ستایش از ادبیات و تاریخ:
«ادبیات و تاریخ، این دو شاخۀ مهم دانش انسان، پیشینۀ رفتار انسان، تفکر انسان، روز به روز بیشتر در نظر جوانان، و همینطور آموزگاران، ارزش خود را از دست میدهند. با این همه، میتوانیم شهروند بودن و انسان بودن را از آنها بیاموزیم. میتوانیم بیاموزیم چگونه به آن شیوۀ آرام، معقول، انتقادآمیز و آمیخته به شک که تنها طرز تلقیِ ممکن برای انسان متمدن است، یا دست کم همۀ فلاسفه و فرزانگان چنین گفتهاند، به خودمان و جامعهای که در آن زندگی میکنیم بنگریم.»
مشاهده لینک اصلی
دوریس لسینگ ، یکی از قدرتمندترین منتقدهاییه که تابحال دیدم . خیلی ساده ، واقعیات رو به آدم تذکر میده به طوری که دفعه اول متوجهش نمیشی ولی وقتی یبار دیگه همون بند رو میخونی میفهمی چه حرف مهمی زده .
دست چپمان نمیداند- نمیخواهد بداند – که دست راستمان چه میکند
به عقیده لسینگ ، وقتی آیندگان به زمانه ما فکر کنند از یک چیز بیشتر از همه تعجب میکنند ؛ ما با وجود این همه دانشی که درباره خودمان داریم ، مقدار خیلی کمی از آنها به مرحله عمل در آورده ایم . هنوز نمیدانیم که چطور با چشم دیگران به خود نگاه کنیم . همانطور که بی طرفانه رفتار و عملکرد موجودات دیگر را مطالعه میکنیم ، خودمان را مورد ارزیابی قرار دهیم – که این باعث پیشرفتمان شود
لسینگ به @چشم دیگر@ اعتقاد دارد . او اعتقاد دارد ما باید عملکرد خود در جایگاه گروه و فرد را به چشم دیگران ببینیم. نباید به احساسات عمومی پایبند باشیم . چون پوچ هستند و آیندگان از کار ما حیرت خواهند کرد . همانطور که ما از رفتار و منش مردم چندین قرن پیش با تعجب صحبت میکنیم ؛ که مثلا یونانی ها چگونه به خدایانی دیگر اعتقاد داشتند و ...
یکی از دوستانم که انسان شناس است میگوید، رمان ها باید در قفسه کتابخانه کنار کتاب های انسان شناسی قرار بگیرند
رمان ها ، درباره وضعیت انسان ها اظهار نظر میکنند . پس چه بهتر که در کنار کتاب های انسان شناسی باشند
در ایام جنگ همه ما ، به عنوان یک نوع ، به گذشته رجعت میکنیم ، و اجازه می یابیم وحشی و ستمکار باشیم
شاید خیلی از سربازان اعتراف نکنند ، ولی زمان جنگ یکی از بهترین زمان های زندگی شان بوده ، زیرا در آن زمان تمام شجاعت ها و شهامت ها و ابتکار عمل ها و مهارت هایشان به کار آمده و از این بابت خوشحال اند . به عنوان مثال وقتی کسی از جنگ تعریف میکند ، شور اندکی در خود احساس میکنید که چند برابر این در زمان جنگ اتفاق می افتد . به همین دلایل است که (شاید در ظاهر معلوم نباشد ولی) دوریس لسینگ از جنگ بیزار است
الگو های گذشته چندان در ما نیرومند اند که انتقاد از جامعه و تمایل رابه آسانی گرفتار این قبیل الگو ها میشود
منظور از الگو توهین هایی است که به مخالفان و جناح آنها میزنیم و اینکه اعتقاد داریم که ما فرشته ایم و شما لعنت شده .
از این نظر خوش اقبالیم که اگر احساس کنیم مدارسمان ایراد دارند ، میتوانیم آنچه را که میخواهیم خود بیاموزیم ؛ و به دنبال افکاری که به گمان مام ارزشمند اند به هرجا که میخواهیم دست دراز کنیم
مشاهده لینک اصلی