کتاب قصه گو

اثر ماریو وارگاس یوسا از انتشارات نشر چشمه - مترجم: یحیی خوئی-نوبل ادبیات

در یک گالری کوچک در فلورانس، یک نویسنده پرو در عکس یک داستانپرداز قبیله ای اتفاق می افتد. او با حس احمقانه ای که او این مرد را می شناخته است، غلبه می کند .... داستانپرداز نه تنها یک هندو، بلکه یک دوست قدیمی مدرسه نیست. نویسنده شروع به تصور تبدیل زوراتس از مدرن به یک عضو مرکزی از قبیله Machiguenga unculculated.


خرید کتاب قصه گو
جستجوی کتاب قصه گو در گودریدز

معرفی کتاب قصه گو از نگاه کاربران
این کتاب شما را به رودخانه خود می اندازد و شما را به غرق شدن ترک می کند. این مثل ... یک معکوس ازHeart of Darkness. @ In HoD، مرد به جنگل می رود، انسان خود را در Jungle از دست می دهد، انسان هرگز جنگل را ترک نمی کند. در داستانجو، مرد به جنگل می رود، مردی خود را در جنگل از دست می دهد و دیگری را پیدا می کند، انسان هرگز جنگل را ترک نمی کند. من فکر می کنم یکی از دلایلی که مردم با این کتاب مبارزه می کنند نیز دلیل آن نوشته شده است: این نشان دهنده معرفت شناسی است که منطبق با درک غرب مدرن نیست. این دایره ای و بازتابی است که به وسیله حرکت یک عروس به حرکت در می آید و نمی توان با یک روش خطی فکر کرد. این با یک نویسنده پرو در ایتالیا آغاز می شود. این با یک نویسنده پرو در ایتالیا به پایان می رسد. آنها یکسان هستند و نه یکسان. این نقل قول را توضیح می دهم: مرگ مرگ بود. این فرار بود و برگشت. به جای تضعیف آنها، آنها را قوی تر ساخت، و افزون بر کسانی که حکمت و قدرت کسانی را که باقی مانده بود، باقی مانده بود. @ (ص 38) حتی زبان این زبان در موازی ساخته شده است. این کتاب همان شیوه ای است که از این ایده بازتاب می یابد، این جهان بینی که نیاز به ایده ای مؤثرتر از زمان، فضا و هویت دارد. افرادی که این کتاب را توصیف می کنند، ملتی نیستند. این نیز جایی است که سردرگمی در اطراف @ Tasurinchi @ توسعه می یابد. کسی که صحبت می کند، Tasurinchi است. روایتگر Tasurinchi است، و شخص راوی صحبت می کند Tasurinchi است، و خدایان که در مورد آنها صحبت می کنند Tasurinchi. در تلاش برای نزدیک شدن به این کتاب، من توصیه می کنم برخی @ 1984 @ را از جیب عقب خود بکشید. از دوبار فکر کن در ذهن خود نگه دارید که چیزهای زیادی در یک زمان می تواند درست باشد. در غیر این صورت، این کتاب شما را با تضادها غرق خواهد کرد ... این * نوع * نقطه. این، به هر حال، چیزی است که من آموخته ام.

مشاهده لینک اصلی
â € œThey اثبات ملموس است که داستان داستان می تواند چیزی بیش از صرف سرگرمی، â € آن اتفاق افتاد که من به او می گویند. â € œ چیزی اولیه، چیزی است که وجود یک نفر از مردم ممکن است بستگی دارد. â €

مشاهده لینک اصلی
بعد از آن، مردان زمین شروع به راه رفتن کرد، به سمت خورشید که در حال سقوط بود. قبل از آن، آنها نیز بدون حرکت در همان جا ماندند. خورشید، چشم آنها به آسمان، ثابت شد. آنها آرام و بدون خشم بودند. قبل از زمان پس از آن ... پس چرا، اگر آنها خیلی خالص بودند، مردان زمین شروع به راه رفتن کردند؟ از آنجا که یک روز خورشید شروع به سقوط کرد. آنها قدم زدند تا بتوانند هرچه زودتر به آن برسند. بنابراین Tasurinchi می گوید: \"این چیزی است که من آموخته ام\" (از صفحات 37 و 38). Machiguenga قدم گذاشت تا خورشید را از آسمان سقوط کند. داستان این تغییرات است و داستان های زیادی در مورد آن وجود دارد. ماه، مرگ، کرم شب تاب، سیل، خشکسالی، بیماری و شیاطین کوچک که موجب انواع مشکلات می شوند و حتی یک داستان دگرگونی گرگور-تااسورینچی وجود دارد - چه کتاب زیبایی است، خوشحال است، غم انگیز است امیدوار است - این یک سند انسانی است. من کاملا از خواندن آن لذت بردم، یک درمان واقعی. گفتن داستان، یک هدیه جادویی - من برای داستان ها به عنوان یک کودک گرسنه بودم و اغلب خودم را ساختم - من بچه های دیگری را دوست داشتم که دروغ نمی گویند این که من به داستان هایی که صدایی کمی بیش از حد واقعی بود، گفتم، بنابراین آنها باید دروغ باشند - و من دروغگو هستم. گاهی اوقات وقتی ما جوان می شویم، تخیل کمی بیش از حد پر اهمیت است و داستان هایی که از آن مکان کنجکاوی که در آن تصور می شود احساس می شود به اندازه کافی واقعی است - یادگیری برای درک تفاوت به عنوان خالق نیز به عنوان گیرنده داستان. آه، داستان - یک سنگ قبر گرانبها از جنبه های بسیاری - حقیقت و دروغ، عرفانی و ماجراجویی، همه هم زدن تنگ با هم، موضوع از افکار، یک کلمه یا دو گفتگو، یک نظریه â € \" آسمان، زمین، مسیری برای پیروی از درختان - تنه های درختی، ریشه ها و شاخه ها - نور و سایه - حس مکان و زمان، داستان های اشغال شده توسط مردم و اعمالشان. شگفت انگیز داستان چگونه با هم ترکیب می شوند در حالی که ما آنها را ساختیم. داستان گویی یک سنت بسیار قدیمی است - گذار از دانش، بازنویسی افسانه ها - توضیح چگونگی انجام کارهایی که توسط شامان قبیله ای صورت گرفته است و داستان آن را بازگو می کند و بر اساس آن نوشته شده است دوباره â € \"به اشتراک گذاشته، گذشت داستان گویی حفظ یک شیوه زندگی است - وجودی که تهدید شده توسط پیشرفت بشریت است - خوب، بعضی از ما پیشرفت می کنیم، در حالی که دیگران ترجیح می دهند که به راه های قدیمی دست یابند، راحت شدن در داستان های آشنا، مراسم های آشنا ، روش های آشنا برای انجام کارها - همه اینها هدف خاصی بوده است. چرا ما [انسانها] خودمان را بر آنهایی که احساس می کنیم باید تسخیر کنیم، اعمال کنیم؟ تبدیل. بهره برداری. تمام سود، جیب های برخی از غریبه های غریب را که هرگز دست به دست هم نگرفتند، در فرآیند استثمار قرار دادند. راه پیشرفت ناسالم است، آن فاسد است، از نظر اخلاقی نادرست است - با این حال ما آن را انجام می دهیم، آن را برای سنین انجام می دهیم - به منظور تسریع در تلاش برای ریشه کن کردن آنچه که ما نمی خواهیم. این داستان غم انگیزی است که زمان خود را پس از مدتی دوباره تکرار می کند - به آرامی کشت فرهنگ ها و موجودات بزرگ و کوچک، خراب کردن زمین، آلودگی آب، تخریب همه چیز را در مسیر ما مانند نیروی طبیعت این پایدار نیست. قبل از زمان پس از آن اکنون اکنون مریض میشوید و بنابراین عصبانی میشوم؛ زیرا چیزهایی هستند که من عزیزان را میبینم که به آرامی با پیشرفت حل میشوند - بسیاری از ما آن را میبینیم، اما آیا به آن اعتراف میکنیم؟ یا ما فقط آن را میپسندیم و آن را \"پیشرفت\" می کنیم؟ ما همیشه این کار را انجام دادیم - چرا تغییر آنچه انجام می دهد (حتی اگر برای همه کار نمی کند)؟ من می خواهم باور کنم که Machiguenga داستان Llosa هنوز هم راه می رود - donâ € ™ اجازه دهید که خورشید از آسمان سقوط کند - شما هرگز آن را از دست نخواهید گرفت پس از آن که رفته اید. این به هر حال چیزی است که من آموخته ام.

مشاهده لینک اصلی
ماریو وارگاس لووسا یکی از نویسندگان برجسته آمریکای لاتین و یک برنده جایزه نوبل است، اما یکی که من کاملا به تازگی به آن آمده ام. من سه تا از کتابهای خود را تا کنون خوانده ام و آنچه به من رسیده است، ماهیت مطلق موضوعی است که او انتخاب می کند. هیچ نوع سبک ثابت وجود ندارد که من بتوانم به او تعلق داشته باشم، اما هرکدام از کتابهایش با یک روکش از روی درخشش پالس می کنند. این کتاب یک چشم انداز جذاب به بیابان است، هم از لحاظ جغرافیایی و هم طبیعت انسانی. نویسنده پرو می تواند عکس های نادر را در یک گالری هنری در فلورانس داشته باشد. این تصویر یک قبیله ای از قبیله ای آمازون است که به نام Machiguenga شناخته می شود. گروهی از قبایل مردم در اطراف یک شخصیت مرکزی، افسونگر مرموز و بسیار احترام قومی هستند. این مجموعه مجموعه قابل توجهی از خاطرات خود را به گذشته و قلمرو خود را با قبیله و انسانشناسی فرهنگی در جنگلهای آمریکای جنوبی مجموعه. در اینجا هنوز هم وجود دارد که جابجایی از تمدن پیدا شود، که، شگفت آور، هنوز هم با گسترش وب مدرنیته روبرو می شود و هنوز هم شیوه های ابتدایی زندگی خود را با طبیعت ادامه می دهد. تعداد این قبایل همواره کاهش یافته است، زیرا آنها توسط خارجی ها و یا ناآرامی ها بیشتر و بیشتر به جنگل ها منتقل می شوند. شخصیت کلیدی در اینجا، روحالقدس، دوست قدیمی دانشگاه Saul Zuratas، یک یهودی است که با علامت تولد بزرگ متولد شده و در کنار او قرار دارد و به همین دلیل Mascarita یا Mask نامیده می شود. Zuratas اساسا یک انسان شناس است، اما پس از شروع به احساس آنها، درست مثل دیگران، از قبیله های راه دور برای اهداف خود بهره برداری می شود. او عملا با Machiguenga وسواس دارد و با شور و شوق ناخوشایند تلاشهای غربی برای تمدن آنها را تحریک می کند. راوی به یاد مباحث پرشور او با Zuratas در کافه دانشگاه در مورد این موضوع کمی قبل از Mascarita از بین بردن از آگاهی عمومی است. داستان شگفت انگیزی که بین داستان های Machiguengas و همچنین رمز و راز Zuratas را متوقف می کند. چند فصل بزرگ اختصاص یافته به داستان های گفتگو توسط Storyteller وجود دارد، و این می تواند خواننده بی قید و شرط را از دست بدهد، همانطور که آنها در افسانه ای که با ابتکاری تکرار می شود، بیان می شود و با افسانه ها و افسانه های Machiguenga پر می شود. داستان برخي سوالات جالب در تمدن و تلاش های ما برای نوسازی کل جهان. آیا فضیلت در ترک قبایل به شیوه های ابتدایی آنها وجود دارد یا باید در جامعه ی به اصطلاح عادی وارد شوند؟ Machiguenga دقیقا به عنوان نجیبان به تصویر کشیده نشده است - شیوه های آنها شامل کشتن نوزادان متولد شده با ناهنجاری ها (در حال ناپدید شدن) و خودکشی های مکرر برای مسائل بی اهمیت است. با این حال، آنها با طبیعت زندگی می کنند همانطور که برای قرن ها انجام می دهند و با وجود شلاق زدن ضرب و شتم پیشرفت در تلاش برای فروپاشی آنها، آنها هنوز زنده ماندند. انسان شناسان در میان آنها زندگی می کنند به شدت تحت تاثیر تمایل به آوردن مذهب به آنها و همچنین اهداف آموزشی خود قرار می گیرند، که مجددا این پرسش را مطرح می کند: آیا ما فقط سعی می کنیم از ضعف خود استفاده کنیم تا آنها را به سمت احساساتمان بیفزاییم؟ علیرغم اینکه ممکن است احساس نسبتا ناقص به سمت انتها داشته باشد، وحیۀ کوهنوردی همچنان جذب می شود و باعث می شود که حتی روی تم های تمدن و زندگی نیز بیشتر فکر کنید. برای من، من فقط خوشحالم که هنوز هم از Llosas برگشت کاتالوگ است که من هنوز به سوار شدن وجود دارد. اگر سه کتاب او که قبلا خوانده ام، نشانه ای از چیزهایی است که می توانم بیاورم، نمی توانم صبر کنم.

مشاهده لینک اصلی
@ یک صورت مثل چهره من یک جرم است؟ آیا با انگشت های بیشتری یا کمتر متولد شده اید که جرم بوده است؟ گناه به نظر می رسد هیولا اگر چه یک هیولا نیست؟ مزاحم و شر در همان زمان، آن را باید ¢ خواندن این کتاب من را به جنگل های آمازون با تمام keprimitifannya آورده شد. @ -Hal.319â €. قبایل وجود دارد همچنان به حفظ جان گرایی حتی آداب و رسوم خود گرامی با وجود جهان خارج نگه داشتن سرعت در حال رشد است. قبیله Machiguenga از زندگی عشایری و جان سالم به در از راه شکار و گرفتن چوب است که می تواند خورده و مست. آنها به خدایان و خدایان کوچک و از تابوهای مختلف اطاعت می کنند. و آنها گوش دادن به یک خرگوش است که وجود آن بسیار بامزه است تا تابو باشد. حضور مبلغان در ترویج تعالیم هر انسان شناسان دین و قوم شناسان به بررسی زندگی قبیله ای است که با داشتن برخی از اثر بر فرهنگ و روش زندگی خود را، به استثنای از قبیله Machiguenga که در ادامه به حفظ فرهنگ خود را به خاطر از تعادل طبیعت جغجغه امر فرموده بود. ؟ سائول Zuratas: بنابراین، که ادم روده دراز که â € ¢ راوی که در ابتدا هیچ علاقه ای به زندگی قبایل در آمازون (به خصوص قبیله Machiguenga) حال در پیچ و خم از روی کنجکاوی کنجکاوی به یک دوست قدیمی از کالج داده شده در پرو گیر کردم است. شائول، که غالبا Mascarita و یا ماسک صورت توسط beonya پرندگان خود به نام با تاریک باقی مانده شراب رنگ tompel پوشش کل سمت راست صورت خود، و همچنین به عنوان سفت و سخت به عنوان یک درهم و برهم کردن موی مو قرمز به دنیا آمد. او اغلب به عنوان یک هیول توسط همسایه اش به شمار می رود. به عنوان یک یهودی و یک دانشجوی حقوق، او با اکراه آن را اجرا می کند فقط به خاطر احترام به پدرش. با این حال، او نمی تواند خود را به عشق خود را به قبیله Machiguenga گول زدن. احساس به حاشیه رانده شده از به حاشیه رانده شده و حتی تبدیل به یک منبع keresahannya.â € ¢ برای من، آن را در زمان صبر اضافی برای هضم این کتاب است. 373 صفحه کتاب قطور که در آن 2/3 من دوست دارم به یک پیچ و خم گیج قطعا چیز آسان به dikhatamkan به ارمغان آورد. با این حال، پس از عبور از بخش اشتغال ذهنی به عنوان خوانده شده دوباره من برای مسئله اش ادم روده دراز واقعی به آرامی پاسخ پیدا شده است. و این سوال واقعا پاسخ داده شده است؟ هوم، من که قرار بود به آن پاسخ در sini.â € ¢ خواندن یوسا به عنوان احمد Tohari به عنوان خوانده شده به دلیل توضیحات خود و دانش خود را از طبیعت روشن نیست تا بعد موفق به من رو وسوسه برای آمدن به آمازون. شاید این کتاب یک شکل از طنز است پیشرفت در تکنولوژی، سیاست های دولت، و رفتار انسان مدرن که حفظ طبیعت را نادیده بگیریم. کتاب مغذی بدون تلاش menggurui.•@Yang در واقع می خواستم بگویم این بود که در گذشته، من من که در حال حاضر است. پس از تبدیل شدن به این که مثل شما هستی، من یک بیگانه شدم. شنونده این چیزی است که من استفاده می شود؛ شنونده این اتفاق می افتد کمی بعد، بدون تاثر. حتی بدون درک آن، من سرنوشت خود را پیدا می کنم. به آرامی، بی سر و صدا قطعه ظاهر قطعه نه با آب تنباکو و یا آیاهواسکا دم. یا با کمک seripigari. من خودم را پیدا کردم @ -Hal.316

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب قصه گو