کتاب قطار به موقع رسید

اثر هاینریش بل از انتشارات نشر چشمه - مترجم: کیکاووس جهانداری-نوبل ادبیات

نخستین رمان کوتاه «بل» در اعتراض به جنگ و خشونت علیه بشریت است. «آندره‌آس» سربازی‌ست که راهی جبهه می‌شود و هنگام سوار شدن به قطار احساس می‌کند که به زودی خواهد مرد. در طول راه به روز مردن خود که آن را یک شنبه هفته بعد احساس کرده فکر می کند. میل به زندگی، صلح و نفرت بشر از جنگ در این رمان به زیبایی تصویر شده است. بشری که «نمی‌خواهد بمیرد، اما می‌داند به زودی خواهد مرد».


خرید کتاب قطار به موقع رسید
جستجوی کتاب قطار به موقع رسید در گودریدز

معرفی کتاب قطار به موقع رسید از نگاه کاربران
_

خیلی از مردم وقتی ببینند چیزی دارند که مورد علاقه فرد دیگری است، آن چیز ناگهان برایشان عزیز می شود. چیزی که یک لحظه دیگر ممکن است آن را به دور بیندازند برایشان مهم و قیمتی می شود، زیرا یک نفر دیگر مشتاق داشتن آن است و می خواهد از آن استفاده کند.
_
داستان سرباز جوانی است که مرخصی‌اش تمام شده و در راه برگشت به محل خدمتش، لهستان، در حالی که به زودی ۲۴ساله خواهد شد، ناگهان به این یقین می‌رسد که به زودی می‌میرد.
وی با دو نفر همراه می‌شود که یکی از آنها مرد سن و سال‌داری است که بعد از مدت‌ها که از جنگ به خانه برگشته، همسرش را با مرد دیگری دیده او که دیگر همه چیزش را در جنگ از دست داده، تمام پس اندازی را که در طول خدمتش به نیت سروسامان دادن وضع زندگی اش جمع کرده خرج هم‌قطارهایش می‌کند و دلش را با نوشیدن‌های مکرر خوش می‌کند و تلاش می کند فراموش کند چه بلایی برسرش آمده. دیگر همسفر او، جوانی است که چهره‌ای غیرغابل تحمل دارد و پیداست به مرضی مبتلاست. او هم سربازی است که در یک شرایط سخت جنگی، در حالی که گروهانش نه راه پیش‌داشته و نه راه پس و مدت‌ها در یک منطقه گیر افتاده بودند، بارها مورد تجاوز بالادستی‌اش قرار گرفته، او هم دیگر کارش تمام است و فقط می‌خواهد خودش را سرگرم کند. در چهره‌های این ها و دیگر سربازها آندره مدام چهره‌ی مرگ را مقابل خود و همقطارانش می‌بیند و آرام آرام انتظارش را می‌کشد.
_
اوایل کتاب خیلی دلچسب نیست ولی رفته رفته با ورود شخصیت های دیگه کتاب جذاب میشه. امثال آندره شاید اطرافمون زیاد دیده باشیم نه از لحاظ اتفاقاتی که براش افتاده، بلکه از لحاظ هویتی، ناامیدی محض و هر لحظه در انتظار مرگ بودن. و شاید پیامی که کتاب برام داشت این بود بد یا خوب بودن تفکرات ما نقش اساسی در اتفاقاتی که برامون قراره بیفته ایفا میکنه، سرنوشت ما نتیجه تفکرات ماست.

مشاهده لینک اصلی
@خیلی از مردم وقتی ببینند چیزی دارند که مورد علاقه ی فرد دیگری است، آن چیز ناگهان برایشان عزیز می شود. چیزی که یک لحظه ی دیگر ممکن است آن را به دور بیاندازند برایشان مهم و قیمتی می‌شود،زیرا یک نفر دیگر مشتاق داشتن آن است و می خواهد از آن استفاده کند... @

مشاهده لینک اصلی
آندریاس توسط پل دوست او به پل برده شده است. ترک او در حال انجام است و او باید به قسمت شرقی گزارش دهد. درست قبل از اینکه او به قطار برود، او ترس خود را می گوید: من به زودی می میرم! اما چه زمانی به زودی می آید؟ چند روز بعد؟ یک هفته؟ این فکر در ذهنش باقی می ماند. او با دو سرباز دیگر آشنا است. آنها کارت بازی می کنند نوشیدن غذا اما هنوز هم: به زودی ... خواننده احساس می کند و با او فکر می کند. آندره سعی می کند تصور کنید تا چه حد او به شرق می آید قبل از او دزدکی حرکت کردن. او چه خواهد رسید؟ سپس او احساس می کند که فراتر از Stryi نخواهد رفت. این جایی است که زندگی او پایان خواهد یافت. یکی از دو رفقای جدیدش او را به یک فاحشهخانه در لنیتز می برد. او با دختر لهستانی اولیندا ملاقات می کند. او یک بار دیگر موسیقی را بازی می کند و آن را گوش می دهد. این اولین کار اول بود که در قالب کتاب ظاهر شد. موضوع عمدتا این است که انسان نمیتواند درک کند که بسیاری از جانوران به نام ایدئولوژی دیوانه ویران شدهاند. اگرچه آندریاس تفنگ خود را فراموش کرده بود (پل هنوز در گنجه بود، پشت ژاکت لاستیک) هیچ فرار از او وجود نداشت.

مشاهده لینک اصلی
مقاله ویکیپدیا در مورد Heinrich Böll لیستی از تمام رمانهای او را به عنوان آثاری که او @ بهترین شناخته شده @ برای، EXCEPT برای این یکی را فهرست می کند. عجیب و غریب! این تنها چیزی است که من می دانم. من آن را از جف Sjerven یک روز یک coupla سال پیش کردم. من از آن لذت بردم، و در واقع آن را بسیار قانع کننده. من مشتاق بودم هر بار که برداشتم بیشتر و بیشتر بخوانم. یک همکارگر این عنوان را دید، آن را با صدای بلند خواند و گفت: @ این به نظر می رسد مانند یک کتاب بسیار خسته کننده، @ hahahah! من حدس می زنم این بسیار پست مدرن است - نه چندان زیادی در آن وجود دارد، بسیاری از خودپردازها و افکار درباره اینکه این شخص هرگز به مرگ خود نزدیک تر می شود. بسیاری از عواطف ناخوشایند، اما برخی از عبارات واقعی تحریک آمیز، و بررسی آنچه که عشق و از دست دادن و سرنوشت همه به معنی، یا می تواند به معنی. این به من یک تصویر بسیار بصری از آنچه در جریان بود، به من داد و شاید همه فیلمهای WWII من همیشه تماشا میکردم، اما به همان اندازه تحت تاثیر قرار گرفتم. کار خوب، هاینریش، من شاید به دنبال آثار بیشتری از شما در آینده هستم.

مشاهده لینک اصلی
Ich نمی خواهد مرد @ او فریاد زد،ich نمی خواهید به مرد، اما چیزی که وحشتناک است که من قصد دارم به مرگ ... به زودی! BöllsHeinrich فراموش نشدنی داستان یک جوان، وحشت زده و بالاتر از همه سرباز محکوم که او می داند در آینده نزدیک می شود، اما هنوز هیچ راهی برای پیروی از مسیرش ندارد مرگ است. پشت سر هم کوتاه از نور و زیبایی، قبل از هر چیز بر می گردد به تاریکی و مرگ قریب الوقوع است. رمان قوی ضد جنگ توسط بعد، برنده جایزه نوبل Böll بنابراین، اما یک داستان عاشقانه شکستن زیبایی. تصویر تنها یک فاحشه جوان در یک فاحشه خانه فرسوده در Lvov، در آخرالزمان جنگ، بازی یک سوناتا بتهوون بر روی پیانو قدیمی در حالی که سربازان خسته، مست ترس و ودکا آنها، خواب در طبقه .. من را به اشک آور آورد. هنوز هم انجام می شود

مشاهده لینک اصلی
در سال 1943، یک سرباز آلمانی 23 ساله، آندریاس سفر می کند به یک مکان که نام او نمی تواند به یاد می آورد، در اطراف لهستان، اما بعد از آن. در ابتدا او نمی خواست بمیرد، اما زمانی که او متوجه می شود که به زودی او را می بیند، کلمه به زودی او را فریب می دهد. یا او را وسوسه کند. شاید یک شهود، یک عذاب عجیب و غریب، و در عین حال او می داند که این اتفاق خواهد افتاد. آگاهی او از مرگ او او را به نزدیکانش نزدیک می کند. او با دو شخص دیگر، یک سرباز بدون سر و صدا و یک سرباز بلندی ملاقات می کند. با گذشت زمان، شما متوجه خواهید شد که این رمان یک رویا مشابه است، بین پازل رویاها. چیزی زیباست اما واقعیت. او در ماه فوریه 24 ساله خواهد بود، این همان چیزی است که او به الیانا، یک اسباببازی پیانیست لهستانی گفته است، که بعدا امید به فرار از سرنوشت خود دارد، فرار از مرگ.

مشاهده لینک اصلی
من این کتاب را یک هفته پیش به پایان رساندم و هنوز هم مطمئن نیستم که من در مورد آن چه فکر می کنم، صادق باشم یا اینکه چطور یک بررسی انجام دهم. یک کتاب کوتاه، بیشتر راوی، واقعا، که به نوعی مدیریت می شود که در همان زمان به یک واقعیت واقعی و حیرت انگیز تبدیل شود. این داستان در مورد آندریاس، یک سرباز معمولی در جبهه شرقی است که می داند که آلمان جنگ خود را، آخرین سفر خود را در قطار نیروهای نظامی با رفقای سرباز و تجربیات خود، از دست داده است. این رمان از زمانی که من تمام شده، از من خسته شده است، و باید چیزی بگویم. این اولین رمان Heinrich Bölls بود. من قطعا بیشتر از آثار او را میخوانم.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب قطار به موقع رسید


 کتاب زن وسطی