کتاب کالیگولا

اثر آلبر کامو از انتشارات مجید (به سخن) - مترجم: پرویز شهدی-نوبل ادبیات

تاریخچه / شخصیت ها: 18 مرد و 2 زن

صحنه: بیرونی

کالیگولا به بررسی مطلقیت قدرت و فاجعه استبداد می پردازد. سزار مجددا شورای خود را احضار می کند، اولین تفکر مالیاتی است. خیلی خوب، سزار می گوید، اگر مالیات ها از قلب انسان مهم تر باشد، ممکن است با خیال راحت بدون وجدان کشته شود. او منطق را به انتهای تلخ دنبال می کند. در آخرین صحنه، او کشته شده است، پایان او می دانست اجتناب ناپذیر است. "تئاتر را درخشش داغ قرمز داده است." N.Y. World Telegram & amp؛ خورشید


خرید کتاب کالیگولا
جستجوی کتاب کالیگولا در گودریدز

معرفی کتاب کالیگولا از نگاه کاربران
@انسانها می میرند و خوشبخت نیستند@......باوری که کالیگولا مرد اول نمایشنامه کامو را بازمیدارد که در مقابل تقدیر به طغیان برخاسته و به نفی انسانها بپردازد.....حرکتی که منجر به فرمان قتل های پی در پی از سوی او و نفرت و ترس همگانی از امپراطور جوانی میشود که به دنبال پیدا کردن ناممکن است @بدست آوردن ماه@

@دنیا به این صورت که ساخته شده است قابل تحمل نیست. برای همین است که من احتیاج به ماه دارم, یا به خوشبختی, یا به عمر ابد, به چیزی که شاید دیوانگی باشد اما از این دنیا نباشد.@

کالیگولا که در واقعیت کایوس یولیوس سزار نام دارد سومین امپراتور روم در سالهای 37 تا 41 میلادی میباشد به خاطر نوع کفشهایی که میپوشید (کالیگو) به کالیگولا لقب گرفته بود, با هر سه خواهر خود رابطه جنسی داشت و پادشاهی دیوانه خطاب میشد که دوران سلطنت کوتاهش با ظلمهای متعددی که انجام داده بود در سن جوانی به دست بزرگ زادگان سلطنتی به پایان رسید. باور بر این است که کالیگولا پادشاه مستبدی بوده است چون بیمار بوده و این بیماری او را از معصومیتش به آدمی خونخوار تبدیل کرده است.

با توجه به علاقه ای که کامو به تراژدی های یونانی داشته کالیگولا را شخصیت مناسبی برای نمایش خود یافته و با تزریق ایده پوچی و اشتباهی جنگیدن بر علیه اش قهرمان یکی از بهترین نمایشنامه های خود را میسازد. کالیگولا بعد از مرگ خواهر و معشوقه اش دروسیلا چند روزی ناپدید شده و بعد از برگشتنش به آدمی عجیب و مستبد تبدیل شده که با استفاده از قدرت خود شروع به از میان بردن افراد بخصوص با قدرت و پرنفوذ میکند...به اعتقاد کالیگولا هیچ انسانی با حقیقت زندگی نمیکند و برای برابری با خدایان باید بی رحم بود و در مقابله با پوچی باید تا بی نهایت رفت......

@هیچ وقت مردم از کار سرنوشت سر درنمی آورند و برای همین است که من سرنوشت شده ام. من قیافه ابلهانه و نامفهوم خدایان را به خودم گرفته ام.... هرکس مجاز است تا در نمایش های آسمانی بازی کند و به نقش خدا درآید. فقط کافی است که سنگ دل بشود.@

در مقابل کالیگولا کرئا که یکی از ملازمانش هست قرار دارد و گرچه با حقیقتی که کالیگولا کشف کرده موافقت دارد و پوچی را میپذیرد اما رفتار متفاوتی دارد که میتوان گفت اندیشه واقعی کامو از دریافت پوچی است. برای کامو انسان وقتی معنادار میشود که با جهان روبرو شود. بازی با تقدیر همیشه تراژیک است این حرکتی غیرعقلانی است.

@در نظر کرئا, مسئله روشن و آشکار است: درست است که او هم مثل دیگران در جهانی پوچ زاده شده است, اما مصمم است که در آن زندگی کند.....چون من میل دارم که زندگی کنم و خوشبخت باشم. می دانم که اگر پوچی و بی معنایی را تا پایان نتایج منطقی اش پیش ببریم نه می توانیم خوشبخت بشویم و نه زندگی بکنیم...@

برعکس تفکر عمومی کالیگولا یک نوشته فلسفی یا سیاسی نیست و بیشتر معرفی یک ایده است – پوچی - . کامو این نمایشنامه را در سال 1939 وقتی که فقط 25 سال داشت و در بستر بیماری سل با مرگ دست و پنجه نرم میکرد در بیمارستانی در الجزیره نوشته است و سالها بعد با نگارش بیگانه و سیزیف که از ایده ای مشابه تبعیت میکنند کالیگولا را به مراتب تغییر داد و این آخرین نوشتار او است که ما میخوانیم. پوچی موضوعی است که کامو به عینه به آن واقف است اما راه مقابله با آن را خودکشی نمیداند. به باور کامو این روح همبستگی یا اخلاق مشترک همبستگی انسانها است که میتواند برعلیه پوچی برخاسته و دنیای بودن را با معنا کند. اشتباه کالیگولا این بود که در صدد رفع جدایی با جدایی بود از طریق نفی انسانها و مقابله کردن با تقدیر از راه استبداد و ایجاد حکومت وحشت. برای اجرای این هدف کالیگولا لازم میبیند که تا نهایت را برود و سوال اینجاست که او تا چه حد توانایی روبرو شدن با این پوچی در نهایت را دارد؟

@من میدانستم که نومیدی هست, اما نمی دانستم یعنی چه. من هم مثل همه خیال می کردم که نومیدی بیماری روح است. اما نه, بدن زجر می کشد. پوست تنم, سینه ام, دست و پایم درد می کند. سرم خالی است و دلم به هم می خورد. و از همه بدتر این طعمی است که در دهنم است. نه خون است, نه مرگ و نه تب, اما همه اینها با هم. کافی است که زبانم را تکان بدهم تا دنیا سیاه بشود و از همه موجودات نفرت کنم. چه سخت است, چه تلخ است انسان بودن

کامو خود می گوید: @ کالیگولا مردی است که شور زندگی او را تا جنون تخریب پیش می راند. مردی که از بس به اندیشه خود وفادار است وفاداری به انسان را از یاد می برد. کالیگولا همه ارزش ها را مردود می شمارد. اما اگر حقیقت او در انکار خدایان است, خطای او در انکار انسان است. این را ندانسته است که چون همه چیز را نابود کند ناچار در آخر خود را نابود خواهد کرد. این سرگذشت انسانی ترین و فجیع ترین اشتباهات است.@

کالیگولا شاهکاری دیگر از نویسنده ای فیلسوف و هنرمند که خواننده را با خود تا نهایت اندیشه برده و بدون ترسیم مرز خوب و بد او را به بن بستی هدایت میکند که تنها یک پیام دارد: @اگر بخواهی جهان را از بین ببری, جهان تو را از بین میبرد. با نفی انسان نمیتوان مسئله را حل کرد@ ....پوچی گرچه حضور پررنگ خود را در جهان ما به رخ میکشد اما که ما با وجودی برتر از این حس قادر خواهیم بود تا معنای بودنمان را بسازیم....

مشاهده لینک اصلی
چیز ی که تو شخصیت کالیگولا من رو متعجب، و در واقع اذیت میکنه، اینه که نمیتونم با قطعیت بگم باهاش مخالف م! چیز ی که درباره اکثر دیکتاتور ها و سران غیر مثبت جهان کاملا برعکس ه! من با ناپلئون و عقاید ش مخالف م، کاملا و بدون هیچ شک ی! با هیتلر تا حد خوب ی مخالف م، و به نظرم اساسا نمیشه همه ی یه نژاد رو کشت، چه یهودی باشن چه هر چیز دیگه ای چون قطعا اونا م همشون یکسان نیستن و فردیت خاص خودشونو دارن! ولی با کالیگولا:-؟
کالیگولا رو میشه فهمید، اگر واقعا این طوری بوده باشه البته...
صرفا آدمی ه که ایده درستی داشته، اما از راه اشتباه ی میخواسته به اون ایده برسه... و در عمل نتیجه این راه اشتباه شد فاجعه خب...
اما، یکجور عجیبی، نمیتونم دوست ش نداشته باشم من:دی
و درباره ی کالیگولای کامو! خیلی نمایشنامه بود! و این خیلی خوب بود! یعنی، بعضی نمایشنامه ها یه کمی نمایشنامه ن، و بیشتر از اون زندگی عادی ن، و اونم خوبیای خاص خودشه داره خب... ولی کالیگولا تماما نمایشنامه ست! و جذاب ه برای همین!
++”تنهایی؟ اما کدام تنهایی؟ تو نمیدانی که آدم هیچوقت تنها نیست! تو نمیدانی که همه جا بار آینده و گذشته با ماست.”
----
”+کرئا، چرا تو مرا دوست نداری؟
-چون هیچ چیز دوست داشتنی در تو نیست، کایوس...و چون روح تو را بیش از اندازه درک میکنم و هیچکس نمیتواند آن قیافه خودش را که میخواهد در خودش مخفی کند دوست داشته باشد.”

مشاهده لینک اصلی
منتقدان؛ یکی برای دیگر.

مشاهده لینک اصلی
کلگریلا: چگونه می توانید با دست های خالی خود زندگی کنید، زمانی که ابتدا به امید جهان پیوستید؟ چگونه می توانم بیرون بروم؟ (انفجار به اشتباه، خنده مصنوعی). یک قرارداد با تنهایی شما، درست است؟ با زندگی خود ارتباط برقرار کنید. به دلایل، یک موجود صلح آمیز را انتخاب کنید، خود را راحت کنید. این برای کالیگولا نیست. این درام ملموس، دیوانه و بی رحم به عنوان شخصیت اصلی آن است. در واقع، من می خواهم به طور مستقیم می گویند که در اینجا شخصیت درام است، مخزن از احساسات کم و احساسات اصیل ترین است، آن را یک قاتل عاشقانه است، مستبد با dalloro تاج است. یک شخصیت از که است که بسیار می گویند وجود دارد، اما یک پیچیدگی جذاب و خلع سلاح است به طوری که کلمات meno.Meglio اگر Camus.CALIGOLA بحث ترک: تنهایی، بله، تنهایی! آیا تنهایی را می شناسید؟ بله، شاعران و ناتوانان. تنهایی؟ چه تنهایی؟ اما آیا نمی دانید که شما هرگز به تنهایی نیستید؟ و این هر جا که ما در مورد تمام وزن گذشته و آینده ما هستیم؟ همه کسانی که کشته شدند همیشه با ما هستند و آنها فقط آنها بودند، نه بد. اما همچنین آنهایی را که ما را دوست دارند، کسانی که ما را دوست نداشته و دوست داشتنی بود، حسرت، اشتیاق، سرخوردگی و شیرینی، فاحشه و گروه خدایان! تنها! آه، اگر تنها من می توانم تنهایی درست باشد، نه این تنهایی من خالی از سکنه شده توسط ارواح، اما یکی از واقعی، سکوت و لرزش درختان دا € ™ â € لذت بردن از \"احساس تمام € ™ ثانیه هیجان جریان قلب من. (نشسته، در یک خستگی ناگهانی گرفتار شد) تنهایی! اما نه، اسکیپیو. تنهایی با شکسته شدن دندان ها، خفگی، گم شدن، گم می شود. من ... سقوط می کنم.

مشاهده لینک اصلی
O، Caesonia! من می دانستم که شما می توانید از ناامیدی، اما من نمی دانستم که چه کلمه ای به معنای. فکر کردم همه ی بیماری های روح بود. برعکس، بدن ما رنج می برد. این پوست من، سینه من، من از دست و پا دستم درد می کند. من در سرم خالی هستم و احساس تهوع می کنم. و بدتر از همه، این طعم دهان اوست. بدون خون، هیچ مرگ، تب نیست - اما همه با هم. این به اندازه کافی است که زبان من را در دهان بچرخانم تا همه چیز را سیاه و مردم به من عصبانی کند. چقدر سخت است، چگونه دردناک است که تبدیل به یک مرد!

مشاهده لینک اصلی
این یک بازی است که خواننده را مجبور به خواندن، تفسیر و حتی برخی نکات می کند. من از خواندن آن بسیار لذت می برم و دوست دارم نوعی بازی را در صحنه ببینم. بازی کردن این بازی در صحنه باعث می شود که برای انجام کار دشوار باشد. اما باید چنین لذتی باشد به هر حال، امیدوارم ± متر gã¼nã¼n یکی در صحنه نظارت ± فنلاندی rsatä ± که من (کالیگولا ویندوز XP قابل تصور ± یک نام وجود دارد، Keay در سازمان دیده بان او rsatä ± فنلاندی ± من می توانم پیدا) .Its @ مستبد @ نصب و راه اندازی RAC کالیگولا. بای geã§tiäÿ در خود، حتی ± چیزی از هیچ edemeyeceäÿ متوجه آیا SA yapamayacaäÿä ± نار ± rlarä ± N olduäÿ (hayatä ± N معنی ± درد ± آیا ± نار ± keåÿfedin فکر می کنم ما می توانیم بگوییم شاید) بای به geã§tiäÿ زمان هر گونه مختلف از ± مدیریت در می درک در حال حرکت است. هیچ حکم سلامی Caligulan وجود ندارد. RSA درد ± ± ± ± HAME ماه، قتل ظالم diäÿ هیچ مشکلی اتصالات meåÿr عنوان یک پس زمینه از aã§ä ± ک ± ک aã§ä می سازد نار ± ± ± yor برای yapacaäÿä. همه شما باید انجام دهید این است که آن را از بین بردن ... در یک کلمه: ĄŸahane!

مشاهده لینک اصلی
UU، تی ± OO ± Ø³Ø Ø²Ù ... کاربر † Ù ‡ Ù † ا٠... وارد نشده ± ت٠† Ù ‡ Ù † یستی٠... OO ± یت یا بØ'Ø ± Ø ± ÛŒØ'Ù Ø¯Ø§Ø ± ‡ ± ØªØ الناز ای٠† OO ± Ù ‡ ٠است

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب کالیگولا