کتاب گرترود

اثر هرمان هسه از انتشارات نشر چشمه - مترجم: شهلا حمزاوی-نوبل ادبیات

هرمان هس با گرترود همچنان به دنبال کشف مادام العمر از عناصر غیرقابل انعطاف انسانی است. در این خاطرات تخیلی، آهنگساز مشهور کوهن، روابط مبهم خود را با دو هنرمند بازگو می کند - دوست Heinrich Muoth، خواننده اپرا، متفکر و خودسرانه و گرترود Imthor، آرام و مطمئن. کوهن پس از اولین جلسه اش به گرتود کشیده می شود، اما گرترود به عشق هاینریش افتخار می کند، به او معرفی می کند که کوهن آنها را برای رهبری در اپرا جدید خود می بیند. گرترود و هانریچ ناامیدکننده همبستگی ناشی از ازدواج فاجعه آمیز است که هر دو آنها را خراب می کند. با این حال، این امر تراژدی نیز الهام بخش اپرای کوهن، مهمترین موفقیت زندگی هنری اوست.



خرید کتاب گرترود
جستجوی کتاب گرترود در گودریدز

معرفی کتاب گرترود از نگاه کاربران
کلمات شیرین در مورد یک کتاب شیرین و ملکه در وبلاگ من در این مقاله: https: //scripts.html ...

مشاهده لینک اصلی
3.5

مشاهده لینک اصلی
چیزی وجود دارد که من واقعا در مورد Hesses کار می کنم. شاید روزی یک بار کار کند که به یک متفکر تبدیل شود و بیشتر در مورد همه چیز بگوید. اما در حال حاضر، قطعه: ص. 9: در عین حال زمانی که در ویولن دستکاری کردم، من نیز دوره ای از افکار پوچ را داشتم و از جا خوردن تصورات کوتاه مدت و خلق و خوی لذت می بردم. من به زودی می دانستم که این خلاقیت نبود، بلکه فقط بازی کردن و سر و صدای شورش، علیه آن من مجبور بودم محافظت کنم. متوجه شدم که این یک چیز بود که در روزهای عجیب و غریب و سوزاننده گریزان بود و دیگر به شدت و با قاطعیت با اسرار شکل به نحوی که با دزدان بازی می کرد، مبارزه می کرد. من همچنین در آن زمان متوجه شدم که خلاقیت واقعی، فرد را از هم جدا می کند و چیزی را که از لذت بردن از زندگی جدا می شود، خواسته است. [32] ... سستی و بی رویه به اندیشه های احمقانه می اندازد. 34-5: ... دیگر هر گونه تمایز بین لذت و درد را ایجاد کرد، اما یکی از شبیه به دیگری بود؛ هر دو صدمه دیده و هر دو با ارزش بودند. آیا احساس درد و شادی کردم، قدرت کشف شده من به طور مسالمت آمیز بیرون نگاه کرد و می دانست که نور و تاریکی از نزدیک در ارتباط بوده اند و غم و اندوه و صلح ریتم، بخشی و روح همان موسیقی عالی بود. 44: به طور غیرمستقیم یادآور شایعات من بود شنیده می شود در مورد دهان، مبهم، جدا، بحث دانش آموزان، جزئیات دقیق که من فراموش شده بود، اما اکو و الگوی که من در حافظه من حفظ شده بود. 76: بنابراین من به طور ناگهانی از وجود خفقان من منفجر شده است. من دوباره به جریان زندگی کشیده شدم، امید و مراقبت، غم و اندوه و آرامش داشتم .81: بنابراین عجیب و غریب یک انسان است که در میان زندگی جدید من و خواسته های انجام شده من گاهی اوقات توسط یک ناگهانی، تمایل تقریبا ناخودآگاه برای تنهایی، برای روزهای خسته کننده و خالی. ... احساس کردم که من برای خوشبختی و خوشبختی متوسل نشدم، اما برای ضعف و شکست، و بدون این سایه ها و فداکاری ها، بهار خلاق درون من، کم و کم عمق تر می شود. در ابتدا واقعا ساعات آرام و کار خلاقانه ای نبود، و اگرچه من یک زندگی کامل داشتم، من به طور مداوم فکر می کردم که بهار بهار درون من شنیده ام و به آرامی زمزمه می کنم. به نظر می رسید که اپرا به من تعلق ندارد، همانطور که هرگز کار من نبود، اما زندگی من و تاثیر قدرت خارجی بر من بود. برای اولین بار احساس جدایی از کار را از خالق آن، که قبلا آن را قبلا باور نداشتم، احساس کردم. کار من شروع به ایستادن، حرکت و نشانه های زندگی نمود. یک لحظه قبل من هنوز آن را در دست من نگه داشت؛ حالا دیگر من نبودم آن را مانند یک کودک بود که بلندتر از پدرش رشد کرده بود؛ آن را زندگی می کردند و به توافق خود عمل می کردند و به طور مستقل از طریق چشم خود نگاه می کردند؛ با این حال اسم و اثر من را به ارمغان آورد. 141: برای من راحتی بود که می دانستم که در شب من دیگر زنده نخواهم شد. [151] زندگی دشوار است، من اغلب تلخی متوجه شده ام. من اکنون دلایل بیشتری برای تفکر جدی داشتم. راستش تا به امروز من هرگز احساس تضاد را که پشت سر همه دانش است، از دست ندهم. زندگی من بدبخت و دشوار است، و در عین حال به دیگران و گاهی اوقات به خودم، به نظر می رسد غنی و شگفت انگیز است. \u0026 gt؛ زندگی من به نظر می رسد مانند یک شب طولانی و خسته است که غیر قابل تحمل خواهد بود اگر گاهی اوقات چشمک می زند از نور، روشنایی ناگهانی است که بسیار آرام و شگفت انگیز است که لحظات ظاهر خود را از بین بردن و توجیه سال تاریکی .167-8: حالا فکر کردم متفاوت است انقراض تمام زندگی من، نیم سال از تنهایی و تحقق این که من پشت سرم را ترک کردم، مرا تغییر داد. من اکنون بر این عقیده بودم که احمقانه و خطرناک است تا دستان خود را تغییر دهم تا دیگران را در سرنوشت دیگران تغییر دهم. من همچنین هیچ دلیلی برای فکر کردن به این نداشتم که دستم ماهرانه باشد یا اینکه می توانم خودم را به عنوان کسی که می تواند به دیگران کمک کند و دیگران را درک کند، پس از تلاش های من در این مسیر شکست خورده و من را متوقف کرده است. حتی اکنون من قویا توانایی مردم را در تغییر و شکل دادن به زندگی خود و دیگران به هر اندازه قابل توجه تردید می کنم. می توان پول، شهرت و تمایز را بدست آورد، اما نمی تواند شادی یا ناخوشایندی ایجاد کند، نه برای خودش و نه برای دیگران. تنها می تواند چیزی را بپذیرد، اگر چه می توان مطمئن شد که آن را کاملا به روش های مختلف پذیرفته است.

مشاهده لینک اصلی
من عاشق خواندن کتابهای Hesses هستم زیرا این تصور را می توانم که توسط من نوشته شده باشد. گرترود باعث شد تا من کمی بیشتر از آنچه که احساس کردم وقتی که با زنان من عاشق شد، خصوصا در اوایل دوران نوجوانی، درک کردم. این کتاب توسط کوهن، آهنگساز موسیقی، که به ما درباره زندگی اش صحبت می کند، نقل شده است. وقتی که او می یابد گراترود، دنیای درونی او تصویری است که من به عنوان درک ادراکاتش در مورد جهان، به جای برخورد با جهان به خودی خود، تفسیر می کنم. که با من مخالفت کرد زیاد. برای او (و همچنین من)، برای ساختن روایات درونی که جهت اقدامات او و رنج های بعدی او را ایجاد می کند، بسیار آسان است. او می تواند پس از گوش دادن به گرتود آواز بخواند، او زن زندگی خود است و احساس می کند واقعا با او متصل است، زمانی که آنها تمرین و ایجاد اپرا با هم. او صحبت می کند و به او توجه می کند - در یک زمینه با احساسات بی نظیر. با تمام این عشق هایی که احساس می کند، او هنوز تصاویری را در سرش ایجاد می کند که او را در فاصله ای مشخص از خواسته های خود نسبت به گرترود نگه می دارد. در همان جهت می توان رابطه گرترود و Heinrich، یکی از بهترین دوستان کوهن را مشاهده کرد. رفتن به طریق یک مسیر واقعا افسرده است که من تفسیر می کنم که قادر به برقراری ارتباط و احساس نیاز به یکدیگر نیستم. گرترود به خانه پدرش باز می گردد، و هینریچ به الکل تبدیل می شود. در نهایت هیچ کس رضایت عشق واقعی را ندارد. همانطور که کوهن وضعیت را خواند: هیچکدام از ما نمی دانستیم که این دو نفر خوب چگونه به وحشت افتادند. من فکر نمی کنم که آنها هرگز متوقف دوست داشتن یکدیگر، اما در طبیعت عمیق آنها به یکدیگر تعلق ندارند؛ آنها فقط از طریق اشتیاق و در معرض قرار گرفتن در معرض ساعات بلند بالا گرفتند. پذیرش آرام زندگی و درک ضمنی از طبیعت خود چیزهایی بود که موت هرگز شناخته نشده بود و گرترود فقط می توانست با آن صبور و افسرده شود، تغییر سریع خود را از روحیه، تمایل مستمر خود را برای فراموشی و مسمومیت؛ اما او نمیتواند با آنها تغییر کند یا زندگی کند. گرتورود متوجه شد که در این دانش شناخته شده است که تمام تلاش ها و نیت های خوب او، از بین بردن آنها است، اما آنها هرگز یکدیگر را دوست نداشتند و هرگز کاملا به یکدیگر نزدیک نبودند و در حالی که خود را از همه امید خود برای یافتن صلح و شادی از طریق او فریب دادند، بیهوده، و او نمیتوانست او را راحت کند و او را از خود نجات دهد. به این ترتیب هر دو رویا مخفی خود را داشتند و آرزوی عزیزترین آرزو را داشتند. @ این کتاب بیشتر بازتابی در مورد رنج و پذیرش آن به ارمغان می آورد. این خیلی با مفاهیم ایده آل از عشق و روابط و ناامیدی هایی که اتفاق می افتد وقتی که زندگی واقعی اتفاق می افتد: @ من اغلب راه رفتن در امتداد ساحل، گوش دادن به دریا، و فکر می کردم که من در جوانان من، با شگفتی و وحشت انجام داده ام، در مورد غم و اندوه غم انگیز و بی عاطفه از زندگی، که می تواند بیهوده عشق، که مردم که به معنای خوب به سمت یکدیگر باید به طور جداگانه از سرنوشت خود را به کار، هر یک از روش خود غیر قابل توضیح است، و چگونه هر یک از آنها مایل به کمک و رسیدن به نزدیک اما دیگر نمیتوانست چنین کاری را انجام دهد، همانطور که در رویاهای بی معنی مشکل بود. @ به عنوان یک اظهارنظر، من با برخی از اندیشههای آخر Hesses در کتاب تازگی پیدا کردم: \"ما نمیتوانیم از دورههای زندگی فرار کنیم، اما ما میتوانیم خودمان را مدرنتر از ثروت و همچنین به سختی به چیزهای دردناک نگاه کنید. @ چگونه می توان خودت را مدیترانه به ثروت کرد؟ من فکر می کنم که پاسخ ممکن است بر این نکته تأکید کند که چه اتفاقی می افتد، به عنوان واقعیت هایی که نه خوب یا بد هستند - فقط در آن وجود دارد. و سپس می توانم تصمیم بگیرم: چگونه این رفتار من را تحت تاثیر قرار می دهد؟ سخت، اما قابل اجرا؛ این تنها پس از تحصیل من بود که کمی بر روی آن بودم که می توانستم الگوی عمل را همانطور که کوهن نسبت به گرتود داشت شکست دهد: ص

مشاهده لینک اصلی
به نظر می رسد مانند یک شرکت حقوق بشری برای علوم انسانی: \"Student، Painter and Musician Esq.\" (موضوع Hessesâ € ™ سه رمان). این رمان با آهنگساز Herr Kuhn و رابطه او با هنرمند مذهبی Heinrich دهان و زن آنها را دوست دارند و (!) Gerturde. هسه تلاش مادام العمر خود را برای کشف اختلاف بین خیر (تقدیس) و شر (جهان بینی) آغاز می کند. موضوع کارشناسی ارشد بعدی او «نرسیس و گلدمن». همانند گوته در لحن وجودی، اما عاشقانه، این یک رمان پیش نویس برای کسانی است که بزرگ می شوند. من می دانم این بازنگری نیست، اما در اینجا نمونه هایی از چند نمونه انتخاب شده است: «اگر چه در زندگی شخصیت مهم است که آگاهانه اجتناب ناپذیر را قبول کنیم، خوب بودن و بدی را برای کامل و طعم و مزه کردن برای یک فرد بیشتر ، سرنوشت غیر قابل اتکا و درونی در کنار سرنوشت خارجی، زندگی من خالی و بی ارزش نبوده است. حتی اگر، همانطور که توسط خدایان تعیین شده است، سرنوشت به عنوان بی رحمانه در مورد وجود من به عنوان آن را با همه، تحقق می یابد، زندگی درونی من از ساخت خود من بوده است. من سزاوار شیرین و تلخی آن هستم و مسئولیت کامل آن را میپذیرم. »برای مدتهای طولانی، ممکن است دریاهای بیرونی را بدون دست زدن به کتاب یا وسیله نقلیه بچرخانم، اما در هر لحظه، در خونم و لبهایم ملودی وجود دارد ضرب و شتم و ریتم در طراحی نفس و زندگی. با این حال مشتاقانه به دنبال راه های نجات و نجات بودم، هرچند که برای خدا، درک و صلح، به من افتخار می کردم، همیشه تنها در موسیقی یافتم. »موسیقی! ملودی به شما می رسد شما آن را به طور صریح و تنها به تنهایی می خوانید شما خودت را در آن می شکنی همه قدرت و احساسات خود را در اختیار شما قرار می دهد و در طول زمان آن در شما زندگی می کند و همه چیز را به طور اتفاقی، شر، بد و غم انگیز در شما می کشد. این جهان را به هماهنگی با شما می رساند، سبب می شود که بارها و بارها به روح افسرده برسد. »و در آن زمان، هنگامی که طوفان در شب گذشت، وقتی صدای مداوم سرد و باران پایین ریخت شگفت انگیز شدید و شگفت انگیز از طریق چوب طوفان جاروب شده و هنگامی که یک صد صدای غیر قابل توضیح از یک شب بیخوابی در تابستان شباهت به امتداد سقف خانه ضعیف، من رویای ناامید و بی سر و صدایی در مورد زندگی و تاریکی عشق، خشمگین و خشم خداوند است من احساس کردم که یک شاعر و رویای مضحک بود که زیباترین رویای آن تنها یک حباب صابون رنگی بود، در حالی که هزاران نفر دیگر در جهان، در قدرت جوانشان خوشحال بودند، دستان شادی را برای تمام جوایز زندگی کشیدند. » چیزی است که او دوست دارد، شدید و خشونت آمیز است، اما بیشتر در برابر خود است. او مرد عاطفی است او قدرت زیادی دارد اما هیچ هدف ندارد در هر لحظه او می خواهد تمام دنیا را طعم دهد و هر چه او دارد و هر چیزی که تنها بخشی از آن را تشکیل می دهد. او نوشیدنی است و هرگز مست نیست او زنان است و هرگز خوشحال نیست او با شکوه می خوانند و هنوز نمی خواهند هنرمند باشند. اگر او کسی را دوست دارد، او او را می برد. او وانمود می کند که همه کسانی را که مورد تحسین قرار می گیرند، نفرت انگیز می کنند، اما واقعا نسبت به خود نفرت دارند، زیرا او رضایت را نمی داند. این همان چیزی است که او دارد. او تا زمانی که قادر به انجام آن است، دوستی به شما نشان داده است. آنچه شخصی واقعا دارد و تجربه می کند، چگونه او رشد می کند و بالغ می شود، کم می شود و می میرد، همه چیز غیر قابل توصیف است. زندگی افراد عادی کار می تواند خسته کننده باشد، اما فعالیت ها و سرنوشت خواران بسیار جالب است

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب گرترود