کتاب افق

اثر پاتریک مودیانو از انتشارات نشر چشمه - مترجم: حسین سلیمانی نژاد-نوبل ادبیات

در دیفن باکستراسه جلو می‌رفت. رگبار شروع شد. رگباری تابستانی که با راه رفتن او و پناه گرفتنش زیر درخت‌ها کم و کم‌تر می‌شد. مدت‌ها فکر کرده بود مارگاریت مرده است. دلیلی وجود ندارد. نه! حتا در سال تولد هر دو ما وقتی این شهر از بالا شبیه تل آواری بود، یاس‌ها ته باغ‌ها و بین ویرانه‌ها گل می‌دادند.


خرید کتاب افق
جستجوی کتاب افق در گودریدز

معرفی کتاب افق از نگاه کاربران
ژان Bosmans، شخصیت از افق، à © یکی sexagenário نویسنده ای که می بیند به طور ناگهانی توسط حافظه episódios از جوانان خود را، که در طی آن زمان بسیاری از estórias حل نشده بود خالی از سکنه. یک نوت بوک سیاه و سفید، او اشاره این خاطرات و تلاش می کند تا آنها را سفارش می دهد، fussing با چه ممکن است اتفاق افتاده و £ اتفاق افتاده است. در واقع، آن را تبدیل به یک کتاب از ارواح، که در آن به صورت گذشته نگر از زندگی خود، این گذشته نگر بر محور مارگارت لو واسه این که توسط شانس در £ agitaçà از '60s بین Paris.Oscilando عبور، در پیچ در پیچ گذشته و به وضوح از این، روایت مانع ایجاد الکتریسیته کم کم از دست دادن داستان - فرار از مارگارت، که بدون هیچ ردی ناپدید - که می شود زمانی حداقل esperarÃamos، یک â € € œhorizonteâ یکی esperança.Foi کتابی که از خواندن لذت بردم، اما این مرا از بین نبرد. شاید گناه در نام های نسبتا مشابه به شخصیت ها تعلق دارد. آنها várias تفاسیر مجدد از صفحات atrás نشات گرفته، به من رو به ناف از روایت است، که به © اشتباه گرفته شده توسط خود را فقط.

مشاهده لینک اصلی
خواننده این کتاب باید چیزی جز بخت و اقبال باشد. تنها پس از آن او می تواند به نوشتن ناخودآگاه Modiano شیرجه، آهسته، اعتراف کند. این داستان در اطراف یک مرد میانسال Jean Bosman، که به یاد می آورد حوادث از گذشته او، آنها را در دفترچه یادداشت خود می نویسد جیب بنابراین، به تدریج آشکار کلاف خاطرات و رویدادهای مهم، مانند جوان مارگارت لو واسه این که há anos.Duas چهل جوانان، solitárias و ضعیف ملاقات و به طور مداوم فرار که صلیب توسط شانس، با توجه به یک رویداد اتفاقی، که ناگهان متوجه شد، نزدیک به یکدیگر زندگی می کرد. یک عاشقانه عمیق و ماندانچولی از مواجهه های مبهم و مبهم. بسمنها فکر می کنند که من عملا هیچ چیز از این افراد نمی دانم. و با این حال، خاطرات نادر که برای من باقی می ماند بسیار واضح است. مواجهه کوتاهی که در آن شانس و ناپدید شدن نقش مهمی را در دیگر مراحل زندگی ایفا می کند، برخورد های پراکنده، مانند قطار شبانه. صمیمیت خاصی بین مسافران در قطارهای شب جوانان وجود داشت.

مشاهده لینک اصلی
نقطه ی این کتاب، من حدس می زنم، این است که چگونه نویسنده داستان را به عنوان اینکه ما را از طریق یک حافظه رؤیایی ناخوشایند می برد، به ما نشان می دهد. این کار را به نحوی نسبتا دلپذیر انجام می دهد، که تنها دلیل آن بود که من موفق به پایان دادن به کتاب داستان خود، خیلی بیشتر از یک دسته از تصاویر با هم نیستند، که تا انتها شکل بسیار واضحتری ایجاد نمیکند. هیچ چیز واقعا توضیح داده نشده است و واقعا مهم نیست به هر حال. همچنین از زندگی @ من فقط در مورد یک دختر @ سندرم رنج می برد.

مشاهده لینک اصلی
@ او به دنبال Dieffenbachstrasse بود. بارش شدید باران سقوط کرد، یک پوشش باران © © شده از جمله خشونت در دانلود Satta © حد nuait که او راه می رفت sabritant در زیر درختان. بلند، او فکر کرد مارگارت مرده است. هیچ دلیلی وجود ندارد، نه، هیچ دلیلی وجود ندارد. حتی لانا © الکترونیکی تولد ما در هر دو، زمانی که این شهرستان، از آسمان، متولد © quun خوشه جزئیات بیشتر © آوار، یاس در میان خرابه در پایین باغ نمایاندن بود. @

مشاهده لینک اصلی
چخوف گفت که اگر یک تپانچه در صحنه ظاهر شود باید از کار اخراج شود، اما مدیاگو در این کتاب تعداد زیادی از اسلحه، چهره ها، خیابان ها و خاطرات آویزان است و قصد ندارد بیشتر از آن استفاده کند. با تمام اینها کتابی به دست آمده است که خیلی نزدیک به روایت کمال ریتمیک است و پایان کتاب یکی از زیبا ترین پاراگراف هایی است که در زندگی ام خوانده ام. لذت بخش و توصیه شده

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب افق