امیل سینکلر یک پسر جوان است که در خانه بورژوایی بزرگ شده است، در میان آنچه که به عنوان یک Scheinwelt شناخته می شود، بازی با کلمات است که به معنای "جهان نور" و همچنین "جهان توهم" است. امییل میتواند کل موجودیت را به عنوان مبارزه بین دو جهان بیان کند: دنیای توهم توهم (مربوط به مفهوم هندوی مایا) و دنیای واقعی، جهان حقیقت معنوی است. در طول رمان، همراه و به همراه همسرش مرموز ماکس دمیان، او را از آرمان های سطحی و بی نظیری از جهان ظاهری جدا می کند و در نهایت به تحقق خود ادامه می دهد.
خرید کتاب دمیان
جستجوی کتاب دمیان در گودریدز
معرفی کتاب دمیان از نگاه کاربران
بعد اعجوبه و سیدراتها و بازگشت زرتشت این چهارمین کتابی هست که از هرمان هسه میخوانم
هرمان هسه شخصیتی خودساخته داشته و همیشه در پی کشف وجود و منیت خود بوده
او قهرمانانش را پس از یاد گرفتن راه رفتن،از هر معلم و آموزگاری رها میکند تا خود به سوی شناختن پیش بروند
وی بزرگترین مذهب رو در وجود خود انسان ها جستجو میکند
و انسان را آفریده ای تحسین برانگیز و خیلی نزدیک به خداوند می داند
در دمیان از سرنوشت انسان ها می گوید که باید این مسیر را طی کنند
البته نه با قدم های شتابان بلکه آهسته و با تامل
وهر انسانی سرنوشتی خاص دارد و باید بکوشد که آنرا بشناسد و بعد در دنبال کردن آن از هیچ چیز نترسد
وقتی به خود برسی دیگر از هیچ نمیترسی
هرچه هست درون ماست
هسه یه جورایی آدم رو یاد حافظ خودمان می اندازد
دو جمله از کتاب:
وقتی از کسی متنفریم در واقع از چیزی که درون ماست تنفر پیدا میکنیم
پرنده تلاش میکند از تخم برون آید .تخم دنیاست و هرکس که می خواهد زاییده شود نخست باید دنیا را ویران کند
مشاهده لینک اصلی
هرمان هسه در مقدمهی کتابش میگه:
من نمیتوانم خود را دانا بنامم. من جویندهای بودهام و باز هم خواهم بود؛ ولی دیگر در ستارگان و کتابها نمیجویم، بلکه به آنچه در خونم میجوشد گوش فرا دادهام. داستانم برای خواندن مطبوع نیست؛ مانند داستانهای ساختگی شیرین و گیرا نیست. داستان من یک جنبهی بیمعنایی از دیوانگی،پریشانی و رویا دارد؛ بسان زندگانی کسی که نخواهد خود را گولبزند
خوببودن خیلی مفهومِ کلیایه ولی میتونم بگم مناسببودن و قابللمس\درکبودن و نهایتا لذتبخشبودنِ یک کتاب برای هرکس، به اینکه کتابی رو در چه شرایط و سنّی مطالعهکرده،بستگی داره
فکرمیکنم دمیان رو در بهترین شرایط و سن مطالعه کردم و بیشترین بهره رو ازش بردم،اما برای اولین کتابی که از هسه خوندم(گرگ بیابان) یهکم عجلهکردم و ناگزیر باید دوباره مطالعهش کنم
کتاب رو دوستداشتم و ازش فراوان لذتبردم چون در ابتدای داستان با توصیف حالات و روحیات بچهی دهسالهای مواجه شدم که عجیب شبیه خودم بود و چون از دهسالگیم مدتزمان زیادی نمیگذره،وحشتاک همذاتپنداری کردم با کتاب از همون اول.هسه، کودک رو در شرایطی قرار میداد که من در اونها قرارگرفتهبودم و این واقعا هیجانانگیز بود که توجیهِ رفتارهام رو از زبان هسه بخونم
حالتی که در بالا توضیحدادم فقط محدود به چپترِ مربوط به کودکی امیل سینکلر نمیشه و با پیشرفتن داستان و بزرگتر شدن اون طفل دهساله،بیشتر و بیشتر خودم رو در آینهی هسه میدیدم و بیشتر یاد میگرفتم
اوج داستان رو یکبار در توصیفِ اتمام دورهی کودکیِ امیل سینکلر-جدایی درونی از پدر و مادر و انجماد و تنهایی افتضاحِ پسابلوغ - و یکبار در پایانش تجربهکردم
قسمتِ موردعلاقهم:
سالهایی پیش آمدند که در خود وجود غریزهای را دریافتم که در دنیای مشروع،مذموم و مطرود بود. مانند بیداریِ غریزهی جنسی که آن را به مثابهی دشمنی منهدمکننده،غیرمشروع،نکوهیده و یک گناه فرض میکردم.آنچه کنجکاوی مرا تحریک میکرد،آنچه مرا به رویاهای شهوانی و درعین حال شکنجهآمیز میکشاند،رمز عظیم بلوغ بود که با زندگانی سالم و سعادتمند بچگی من که کاملا محصور و محفوظ بود جور درنمیآمد،من هم مثل همه رفتار کردم. زندگانی کودکانهای را ادامهدادم درحالیکه دیگر کودک نبودم. وجدان من در میان اشیا مانوس و مجاز میزیست و منکر دنیای جدیدی بود که به وجود میآمد؛اما در کنار این زندگی،زندگی دیگری نیز میگذراندم؛زندگی پنهانی رویاها،غرایز و امیال مبهم که روی آن زندگانی بیدار و وحشتزده،پلهای شکنندهای میبست؛زیرا دنیای کودکی من داشت فرو میریخت.
مشاهده لینک اصلی
من خیلی خوشحالم که نویسنده ها را سه کتاب می خوانم تا آنها را دوست داشته باشم. این آخرین فرصتی بود که من را بپوشد و او واقعا تقریبا یک ولنتاین پنج ستاره را از من گرفت، اما ما آنرا چهار و نیم ساله خواهیم خواند. این کتابی است که من دوست دارم در زمان به عقب بازگردم و خودم را پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان امتحان کنم. من دوست دارم بدانم که آیا من بیشتر یا کمتر از آنچه من در حال حاضر می توانم کمکتان کنم. چون من می توانم آن را در هر دو راه، در هفده سالگی ببینم. من می توانستم خودم را به عنوان یک داستان احتیاطی در نظر بگیرم، یا می توانستم خودم را به نوعی عجیب و غریب عرفانی، تقریبا عقلانی و ادای احترام به ادیان اصلی و بیگانگی همه در اطرافم ببینم. من می توانم خودم سیگار کشیدن یک لوله و برگزاری دادگاه را با فلسفه های من و آیات من آخو آشکار من. همانطور که هست، من هیچ دادگاه ایفا نکردم - من آن را در مترو به پایان رساندم، از کیسه های من بیرون رفته بود و شروع به خواندن آن کردم، در معادل سیگاری زنجیره ای آرام. اما چی می توانست ...
مشاهده لینک اصلی
_ دمیان_ من این را بخاطر هذیان خواندهایم، سال گذشته میخواهم از Steppenwolf بخوانم و حتی اگر من آن کتاب بزرگ را باور کنم، من به هیچ وجه از آن دور نیستم. اما با این یکی، هسه همه چیزهایی را که امیدوار بود به من داد. عمیق، زیبا و منصفانه. داستان این مساله با نوشتن داستان به داستان، همه چیز در مورد این کتاب شگفت انگیز است. تابستان آن و من مشغول و بیش از حد تنبل برای نوشتن یک بررسی مناسب، اما من آن را دوست داشت و لطفا آن را امتحان کنید. مردمی خوب باشید و اوت عالی داشته باشید \u0026 lt؛ 3
مشاهده لینک اصلی
بنابراین هسه توانایی جلب توجه شما را با یک شروع بسیار جذاب، جالب و امیدوار کننده به شما می دهد تا به شما در جایی در وسط دست یابید، و به نظر می رسد که جهنم به پایان رسیده است یا منحرف شده اید، من فکر می کنم ... این چیزی است که من نمی توانستم بعد از یک نقطه خاص ارتباط برقرار کنم و به من اعتماد داشته باشم، هرچند قصد داشتم این کتاب را دوست داشته باشم چون از Steppenwolf عاشق بودم، اما دمیان چیزی شبیه آن نبود. نه در مورد پروسس و نه موضوع یا زمینه.
مشاهده لینک اصلی
اوه من خودم را مجبور کردم این کتاب کوتاه را تمام کنم و در نهایت احساس کرد که ارزش آن مشکل نیست. من آن را انتخاب کردم زیرا من سیذارتا را خیلی دوست داشتم (هرچند سالهاست که از آن خواندهایم و حالا تعجب می کنم که آیا آن را حفظ خواهد کرد). من دیمین را وحشتناک ملودرامانه یافتم و بیش از حد دستگیر شده بودم و هرگز نمی توانستم در مورد سینکلر و تمام آشفتگی های ناشی از زلزله درونی خودم مراقبت کنم. چند قطعه جالب و دوست داشتنی وجود داشت - فقط چند بار من احساس هیجان شعر در زبان و یا یک ایده الهام بخش بود. در غیر این صورت، من آن را کاملا خسته کننده و ناامید کننده پیدا کردم. اگر کسی دیگری بخواهد آن را امتحان کند، Id خوشحال خواهد شد که در کنار کپی کاغذی من عبور کنم. به نظر می آید بسیاری از مردم این کتاب را تحسین می کنند و مطمئن هستم که دیگران نسبت به من قدردانی می کنند.
مشاهده لینک اصلی
دمیان ............... چگونه مردم خوش شانس هستند که به طوری تمایل دارند به طور مداوم جستجو مانند کاراکتر در این کتاب است! چقدر آنها کشف می کنند، چه تعداد احساساتی که احساس می کنند، آنقدر هیجان انگیز است که آنها هستند. من این کتاب را دوست داشتم چون دوست دارم مردم پرشور.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب دمیان
خرید کتاب دمیان
جستجوی کتاب دمیان در گودریدز
هرمان هسه شخصیتی خودساخته داشته و همیشه در پی کشف وجود و منیت خود بوده
او قهرمانانش را پس از یاد گرفتن راه رفتن،از هر معلم و آموزگاری رها میکند تا خود به سوی شناختن پیش بروند
وی بزرگترین مذهب رو در وجود خود انسان ها جستجو میکند
و انسان را آفریده ای تحسین برانگیز و خیلی نزدیک به خداوند می داند
در دمیان از سرنوشت انسان ها می گوید که باید این مسیر را طی کنند
البته نه با قدم های شتابان بلکه آهسته و با تامل
وهر انسانی سرنوشتی خاص دارد و باید بکوشد که آنرا بشناسد و بعد در دنبال کردن آن از هیچ چیز نترسد
وقتی به خود برسی دیگر از هیچ نمیترسی
هرچه هست درون ماست
هسه یه جورایی آدم رو یاد حافظ خودمان می اندازد
دو جمله از کتاب:
وقتی از کسی متنفریم در واقع از چیزی که درون ماست تنفر پیدا میکنیم
پرنده تلاش میکند از تخم برون آید .تخم دنیاست و هرکس که می خواهد زاییده شود نخست باید دنیا را ویران کند
مشاهده لینک اصلی
هرمان هسه در مقدمهی کتابش میگه:
من نمیتوانم خود را دانا بنامم. من جویندهای بودهام و باز هم خواهم بود؛ ولی دیگر در ستارگان و کتابها نمیجویم، بلکه به آنچه در خونم میجوشد گوش فرا دادهام. داستانم برای خواندن مطبوع نیست؛ مانند داستانهای ساختگی شیرین و گیرا نیست. داستان من یک جنبهی بیمعنایی از دیوانگی،پریشانی و رویا دارد؛ بسان زندگانی کسی که نخواهد خود را گولبزند
خوببودن خیلی مفهومِ کلیایه ولی میتونم بگم مناسببودن و قابللمس\درکبودن و نهایتا لذتبخشبودنِ یک کتاب برای هرکس، به اینکه کتابی رو در چه شرایط و سنّی مطالعهکرده،بستگی داره
فکرمیکنم دمیان رو در بهترین شرایط و سن مطالعه کردم و بیشترین بهره رو ازش بردم،اما برای اولین کتابی که از هسه خوندم(گرگ بیابان) یهکم عجلهکردم و ناگزیر باید دوباره مطالعهش کنم
کتاب رو دوستداشتم و ازش فراوان لذتبردم چون در ابتدای داستان با توصیف حالات و روحیات بچهی دهسالهای مواجه شدم که عجیب شبیه خودم بود و چون از دهسالگیم مدتزمان زیادی نمیگذره،وحشتاک همذاتپنداری کردم با کتاب از همون اول.هسه، کودک رو در شرایطی قرار میداد که من در اونها قرارگرفتهبودم و این واقعا هیجانانگیز بود که توجیهِ رفتارهام رو از زبان هسه بخونم
حالتی که در بالا توضیحدادم فقط محدود به چپترِ مربوط به کودکی امیل سینکلر نمیشه و با پیشرفتن داستان و بزرگتر شدن اون طفل دهساله،بیشتر و بیشتر خودم رو در آینهی هسه میدیدم و بیشتر یاد میگرفتم
اوج داستان رو یکبار در توصیفِ اتمام دورهی کودکیِ امیل سینکلر-جدایی درونی از پدر و مادر و انجماد و تنهایی افتضاحِ پسابلوغ - و یکبار در پایانش تجربهکردم
قسمتِ موردعلاقهم:
سالهایی پیش آمدند که در خود وجود غریزهای را دریافتم که در دنیای مشروع،مذموم و مطرود بود. مانند بیداریِ غریزهی جنسی که آن را به مثابهی دشمنی منهدمکننده،غیرمشروع،نکوهیده و یک گناه فرض میکردم.آنچه کنجکاوی مرا تحریک میکرد،آنچه مرا به رویاهای شهوانی و درعین حال شکنجهآمیز میکشاند،رمز عظیم بلوغ بود که با زندگانی سالم و سعادتمند بچگی من که کاملا محصور و محفوظ بود جور درنمیآمد،من هم مثل همه رفتار کردم. زندگانی کودکانهای را ادامهدادم درحالیکه دیگر کودک نبودم. وجدان من در میان اشیا مانوس و مجاز میزیست و منکر دنیای جدیدی بود که به وجود میآمد؛اما در کنار این زندگی،زندگی دیگری نیز میگذراندم؛زندگی پنهانی رویاها،غرایز و امیال مبهم که روی آن زندگانی بیدار و وحشتزده،پلهای شکنندهای میبست؛زیرا دنیای کودکی من داشت فرو میریخت.
مشاهده لینک اصلی
من خیلی خوشحالم که نویسنده ها را سه کتاب می خوانم تا آنها را دوست داشته باشم. این آخرین فرصتی بود که من را بپوشد و او واقعا تقریبا یک ولنتاین پنج ستاره را از من گرفت، اما ما آنرا چهار و نیم ساله خواهیم خواند. این کتابی است که من دوست دارم در زمان به عقب بازگردم و خودم را پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان امتحان کنم. من دوست دارم بدانم که آیا من بیشتر یا کمتر از آنچه من در حال حاضر می توانم کمکتان کنم. چون من می توانم آن را در هر دو راه، در هفده سالگی ببینم. من می توانستم خودم را به عنوان یک داستان احتیاطی در نظر بگیرم، یا می توانستم خودم را به نوعی عجیب و غریب عرفانی، تقریبا عقلانی و ادای احترام به ادیان اصلی و بیگانگی همه در اطرافم ببینم. من می توانم خودم سیگار کشیدن یک لوله و برگزاری دادگاه را با فلسفه های من و آیات من آخو آشکار من. همانطور که هست، من هیچ دادگاه ایفا نکردم - من آن را در مترو به پایان رساندم، از کیسه های من بیرون رفته بود و شروع به خواندن آن کردم، در معادل سیگاری زنجیره ای آرام. اما چی می توانست ...
مشاهده لینک اصلی
_ دمیان_ من این را بخاطر هذیان خواندهایم، سال گذشته میخواهم از Steppenwolf بخوانم و حتی اگر من آن کتاب بزرگ را باور کنم، من به هیچ وجه از آن دور نیستم. اما با این یکی، هسه همه چیزهایی را که امیدوار بود به من داد. عمیق، زیبا و منصفانه. داستان این مساله با نوشتن داستان به داستان، همه چیز در مورد این کتاب شگفت انگیز است. تابستان آن و من مشغول و بیش از حد تنبل برای نوشتن یک بررسی مناسب، اما من آن را دوست داشت و لطفا آن را امتحان کنید. مردمی خوب باشید و اوت عالی داشته باشید \u0026 lt؛ 3
مشاهده لینک اصلی
بنابراین هسه توانایی جلب توجه شما را با یک شروع بسیار جذاب، جالب و امیدوار کننده به شما می دهد تا به شما در جایی در وسط دست یابید، و به نظر می رسد که جهنم به پایان رسیده است یا منحرف شده اید، من فکر می کنم ... این چیزی است که من نمی توانستم بعد از یک نقطه خاص ارتباط برقرار کنم و به من اعتماد داشته باشم، هرچند قصد داشتم این کتاب را دوست داشته باشم چون از Steppenwolf عاشق بودم، اما دمیان چیزی شبیه آن نبود. نه در مورد پروسس و نه موضوع یا زمینه.
مشاهده لینک اصلی
اوه من خودم را مجبور کردم این کتاب کوتاه را تمام کنم و در نهایت احساس کرد که ارزش آن مشکل نیست. من آن را انتخاب کردم زیرا من سیذارتا را خیلی دوست داشتم (هرچند سالهاست که از آن خواندهایم و حالا تعجب می کنم که آیا آن را حفظ خواهد کرد). من دیمین را وحشتناک ملودرامانه یافتم و بیش از حد دستگیر شده بودم و هرگز نمی توانستم در مورد سینکلر و تمام آشفتگی های ناشی از زلزله درونی خودم مراقبت کنم. چند قطعه جالب و دوست داشتنی وجود داشت - فقط چند بار من احساس هیجان شعر در زبان و یا یک ایده الهام بخش بود. در غیر این صورت، من آن را کاملا خسته کننده و ناامید کننده پیدا کردم. اگر کسی دیگری بخواهد آن را امتحان کند، Id خوشحال خواهد شد که در کنار کپی کاغذی من عبور کنم. به نظر می آید بسیاری از مردم این کتاب را تحسین می کنند و مطمئن هستم که دیگران نسبت به من قدردانی می کنند.
مشاهده لینک اصلی
دمیان ............... چگونه مردم خوش شانس هستند که به طوری تمایل دارند به طور مداوم جستجو مانند کاراکتر در این کتاب است! چقدر آنها کشف می کنند، چه تعداد احساساتی که احساس می کنند، آنقدر هیجان انگیز است که آنها هستند. من این کتاب را دوست داشتم چون دوست دارم مردم پرشور.
مشاهده لینک اصلی